زمان در دستان شماست • نقد و بررسی Life is Strange
“For Every Action There is An Equal And Opposite Reaction”
آیا اعتقادی به داشتن قدرتهای ماورایی دارید؟ اگر روزی قادر به استفاده از این قدرتها شوید، چه تغییری در زندگیتان احساس خواهید کرد؟ میتوانید مانع وقوع اتفاقات ناگوار شوید و تبدیل به یک قهرمان روزمره شوید یا راه مخالف آن را پیش میگیرید و فقط بهدنبال منافع شخصیتان خواهید بود؟ اگر دنبال چنین ماجراجوییهایی هستید، Life Is strange برای شماست. عنوانی که شما را با دختری آشنا میکند که چندین قدرت خاص پیدا میکند. استودیوی تازهکار Dontnod که کار خود را با Remember Me شروع کرد، وظیفه توسعه این عنوان را برعهده داشت. RM چندان موردپسند واقع نشد ولی مانع آن هم نشد که این استودیو به ساختن بازیهای جدید ادامه دهد. در اواخر ۲۰۱۴، بازی Episodic جدید آنها معرفی شد و خیلی ها مثل خودم فکر میکردند که دوباره با یک بازی ضعیف روبرو هستند ولی اینبار قضیه فرق میکرد. اولین تریلر بازی که منتشر شد، نظر خیلیها را جلب کرد و امید را به همه بازگرداند. همچنین وظیفه نشر بازی جدید این استودیو برعهده Square Enix بود و Capcom که بازسازی RE های قدیمی را ترجیح میداد، اینبار نقشی ایفا نمیکرد.
Life Is Strange در پنج قسمت (Episode) عرضه شد که نامهای آنها بهترتیب عبارتند از: Dark Room، Chaos Theory ،Out of Time ،Chyrsalis و Polarized. دو قسمت اول بازی نه به جذابیت قسمتهای سوم و چهارم ولی مقدمه و پیشزمینه خوبی برای اتفاقات دو قسمت بعدی هستند. قسمت پنجم هم کامل کننده تمامی وقایع و یک جمعبندی خوب داستانی است.
داستان بازی از جایی شروع میشود که Maxine Caulfield خود را در نزدیکی یک فانوس دریایی مییابد و مشاهده میکند که طوفانی قرار است Arcadia Bay را نابود کند. Arcadia Bay شهر کوچکی است که وقایع بازی در آنجا اتفاق میافتد ولی ناگهان شما به کلاس درس خود بر میگردید. در ابتدا فکر میکنید که همه اینها خیال بودهاست. یک سلفی از خود میگیرید و پس از اتمام کلاس درس، به دستشویی میرود و همان هنگام، یک پروانه را میبیند. مکس دانشجوی رشته هنر است و به عکاسی با دوربینهای قدیمی علاقه زیادی دارد. بلافاصله عکسی برای مسابقه “Everyday Heroes” میگیرد و قصد برگشت را دارد ولی ناگهان Nathan Prescott که پدر او یک فرد ثروتمند است و کمکهای زیادی به مدرسه کرده، وارد آنجا شده و به نظر میرسد خیلی استرس دارد. همان موقع دوست قدیمی Chloe که مکس پنج سال است او را ندیده، وارد میشود و پس از درگیری لفظی که با Nathan پیدا میکند، تیری به او توسط Nathan اصابت میکند و …
بهتر است قبل از بررسی بازی نگاهی به شخصیتهای اصلی بازی بیندازیم. بازی در حدود ۵۰ شخصیت دارد ولی حدود ۱۰ تن از آنها اصلیترین اشخاص بازی هستند و بیشتر شخصیتهای فرعی بازی نه نقش کلیدی دارند و نه شخصیتپردازی مناسب. بهتر بود که کمی تمرکز بیشتری بر روی آنها میگذاشتند. شاید اینطور بازی جذابتر میشد.
Chloe Price: نه اشتباه نکنید! Chloe شخصیت اصلی بازی نیست ولی بیشتر تمرکز داستان بازی بر وی است. شخصیت پردازی او بهشدت فوقالعاده است و غیر ممکن است که در طول بازی آشنایی کامل با او پیدا نکنید. او بهترین دوست Max هست و پس از آشنایی دوباره با او پس از ۵ سال، دوباره ماجراجوییهای خود را شروع میکنند ولی اینبار کمی جدیتر از همیشه.
Maxine Caulfield: او پروتاگونیست (همان شخصیت اصلی خودمان) بازی است و شما در طول بازی کنترل او را بهدست میگیرید. او برای ادامه تحصیلات به Arcadia Bay میآید و در آکادمی Blackwell که یک دبیرستان قدیمی است، رشته هنر میخواند. او پس از مرگ Chloe بهطور اتفاقی پی میبرد که توانایی برگرداندن زمان را دارد. مکس پس از نجات دادن Chloe به خانه او میرود و اطلاعاتی فردی مفقودشده که آگهی آن را در Blackwell دیده بود، به دست میآورد.
Mark Jefferson: معلم عکاسی دبیرستان Blackwell و یک هنردوست واقعی. او در عکاسی مهارت زیادی دارد و از شاگردانش میخواهد که همیشه و از هرچیزی عکس بگیرند. او یک فرد جذاب و مورد تحسین همه دانشآموزان بهخصوص Victoria است. در ابتدای بازی او مسابقه “قهرمان روزمره” را ایجاد میکند و جایزه بهترین عکاس، سفر به San Francisco و بازدید از DeYoung است. او در اواخر قسمت چهارم، برنده مسابقه را اعلام میکند.
فکر کنم همین سه نفر کافی باشند. داشتیم شخصیتپردازی صحبت میکردیم. بهجز چهار یا پنج نفر، شخصیتپردازی بقیه کاراکترها تا حدودی ضعیف کار شده؛ مثلا شما هیچوقت نمیفهمید که چه زمانی با Warren دوست شدهاید و خانواده او کجا زندگی میکنند. همچنین حدودی از اطلاعات افراد مختلف را شما در برگههای مشخصات آنها پیدا خواهید کرد.
مهمترین بخشی که تمرکز بیشتری بر روی آن صورت گرفته، داستان بازی است. داستان بازی نسیر خاصی را دنبال میکند و معمولا یک یا دو شگفتی (Surprise) در هر اپیزود آن خواهید دید. همچنین پایان هر اپیزود بهنحوی است که شما را وادار به ادامه دادن بازی میکند که بفهمید چه اتفاقی در آخر اپیزود قبلی افتادهاست. در این بازی شما فقط از جایی به جای دیگر میروید و چند معما را باید حل کنید. به همین خاطر کاتسین های بازی بسیار بیشتر و البته مهمتر از گیمپلی هستند (البته هنوز به فیلمسینمایی ۸ ساعته Kojima نرسیدهاست!). انتخابهایی که شما میکنید، داستان و سرنوشت شما را تعیین میکنند. LIS بیشتر از بسیاری عناوین دیگر به دیالوگهای شما بستگی دارد. بعضی از این انتخابها سخت هستند و ممکن سرنوشت بعضی افراد را سیاه یا موجب نجات آنها شود. شاید بگویید که خب اشکالی ندارد، مکس قدرت بهعقب برگرداندن زمان را دارد و اگر اشتباهی کردید، با نگهداشتن راست کلیک همه چیز را به حالت عادی برمیگردانید ولی این راه حل همیشه عملی نیست؛ زیرا قدرت مکس بینهایت نیست. بهیاد داشته باشید که در این بازی هیچگاه اشخاص دیگر را احمق فرض نکنید که بخواهید سرشان را راحت کلاه بگذارید. آنها در برخی مواقع بدون داشتن هیچ قدرتی خطرناکتر از شما هستند.
در مجموع بخش داستانی بازی اصلیترین بخش آن است و همچنین پر اشکالترین. انتظار میرفت که شخصیتپردازی ها رفتهرفته بهتر شوند ولی هنوز هم سرنوشت و گذشته اکثر افراد نامشخص است. داستان بازی هم با اینکه نقطه قوت LIS محسوب میشود ولی هیچگاه کامل نیست و ضعفهایی در آن دیده میشود. در بعضی مواقع داستان بهشدت گسترده میشود و همچنین در بعضی دیگر، از هرگونه گستردگی دور میشود. با این حال، داستان بازی میتواند با احساسات شما بازی کند، شما را بخنداند، به گریه بیاندازد و خیلی چیزهای دیگر که داستان را قدرتمندتر میکند. این عنوان در TGA امسال، نامزد دریافت جایزه بهترین داستانسرایی شد ولی برخلاف انتظار اکثریت گیمرها و منتقدان در نهایت به Her Story رسید.
در Life Is Strange وظیف شما گشت و گذار در محیط، یافتن اشیا، حل معماها و انتخاب دیالوگهاست که اکثر مواقع با کمک قدرت شما انجام میگردد. برای مثال در مرحله اول هنگامی که Nathan قصد دارد Chloe را به قتل برساند، شما باید آژیر خطر را به صدا در آورید. مطمئنا بیشتر افراد دفعه اول نمیتوانند در زمان معین شده این کار را انجام دهند و باید حداقل یکبار هم که شده زمان را ه عقب برگردانند. این عنوان به شکلی ساخته شده است تا شما همیشه از قدرتتان استفاده کنید، برای مثال هنگامی که David، پدر ناتنی Chloe، قصد دارد سرزده وارد اتاق او شود، برای پنهان شدن حداقل باید یک بار هم که شده زمان را برگردانید یا هنگامی که به دنبال ابزار کوچک هستید، همین اتفاق میافتد. با این حال، شما همیشه بهترین نتیجه را در دیالوگ ها و اعمال تان نمیگیرید و ممکن است حتی نمیدانید که در این قسمت میتوانید فلان کار را انجام دهید. این بازی یک بازی نیمه جهان باز است.نیمه جهان باز بهخاطر اینکه نمیتوانید هرجایی که دلتان میخواهد بروید ولی میتوانید در همان محیط کوچکی که هستید، هر کاری که میخواهید بکنید. در قسمت اول، شما میتوانید به بررسی و کاوش تمامی اتاقهای خانه آنها بپردازید و اطلاعات زیادی از این بابت بهدست آورید. همین امر در مناطق دیگر هم اتفاق میافتد؛ برای مثال وقتی که به Two Whales Diner میروید، میتوانید اطلاعات تمامی شخصیتهای حاضر را بهدست آورید و با بعضی از آنها صحبت کنید. بعضی از مراحل جذابیت کمتری دارند و اگر کمی سخت باشند، ممکن است بهزودی شما را خسته کنند ولی مراحلی هم وجود دارند که بهشدت با احساسات شما بازی کنند. معماهای بازی در نگاه اول ممکن است سخت برسند اما پس از کمی فکر کردن بر روی آنها به سادگی حل میشوند. البته در اواخر قسمت چهارم یک معمای بسیار سخت در جلویتان ظاهر میشود که بزرگتر از همه آنهاست و البته سختتر. در مجموع میتوان گفت که LIS در آزادی عمل کمنظیر است و با بزرگانی مثل Witcher III در این زمینه رقابت میکند. محیط بازی بهخوبی طراحی شدهاست و جزئیات آن تقریبا بالاست. معماها چالش برانگیز هستند و بعضی انتخابها دشوار. گیمپلی بازی یک نوآوری در سبک خود ایجاد کرده است و سازندگان تلاش زیادی برای آن کردهاند، به همین دلیل شایسته تحسین هستند و یک تجربه ناب را برای ما خلق کردهاند.
LIS یکی از زیباترین گرافیکهای هنری سال خود را داراست و حس بازی را بهخوبی به شما منتقل میکند ولی بهدلیل اینکه گرافیک فنی آن چندان جالب نیست، نباید انتظار جزئیات بالایی را داشت. با این حال، در این دیگر مشکلات بهینهسازی نخواهیم داشت و باگ بهندرت در آن یافت میشود (من خودم در طول بازی فقط یک باگ دیدم) . این عنوان توسط انجین Unreal ساختهشده است ولی طراحی بافتهای آن چندان جالب نیست. در نگاه اول، Dontnod چهرههای افراد مختلف را بهخوبی طراحی کردهاست اما حالات روحی شخصیتهای فرعی اصلا بهخوبی نمایان نمیشود. مثلا شخصیت Alyssa همیشه بدشانس بود و یک اتفاقی برای او میافتاد. وقتی شما او را نجات میدادید، جواب شما فقط یک “Thank You” خشک و خالی بود. اکثر شخصیتها همینطور هستند و این یکی از بزرگترین ضعفهایی است که در بازی میبینیم. با این حال Chole ،Max و Kate در این زمینه جز بهترینها هستند و احساس خودشان را بهخوبی به شما منتقل میکنند.
باور کنید اگر یک موسیقی جذاب بر روی این بازی قرار نمیگرفت، تاثیرگذاری آن نصف میشد، شاید هم کمتر. وظیفه ساخت موسیقیها برعهده Jonathan Morali بود و او بهخوبی از عهده این کار برآمدهاست. موسیقیهایی که در هنگام کاتسین ها پخش میشود، توجه شما را کاملا بهخود جذب میکند و احساسات شما را تحت تاثیر خود قرار میدهد. مهمترین موضوع در این رابطه، تناسب موسیقی و محیط است که کاملا این موضوع رعایت شده و هیچ نقصی در آن وجود دارد، مثلا در تصویری که بالا میبینید، انتظار نداشتهباشید که یک موسیقی Heavy Metal در آن هنگام پخش شود. صداگذاری کاراکترهای اصلی بازی بهخوبی انجام و در این زمینه، از افراد با تجربهای هم استفاده شدهاست. صداگذاری Chloe Price بهوسیله Ashly Burch انجام گرفته که در عناوین دیگری مثل Evolve، MKX و Borderlands حضور داشته است. همچنین این فرد نامزد دریافت بهترین صداگذاری بود ولی نتوانست به آن دست پیدا کند. در مجموع میتوان گفت که LIS در این بخش درخشیده و هیچ نقصی در آن وجود ندارد.
استودیوی Dontnod با توسعه LIS توانست شهرتی بیشتر از Remember Me بهدست آورد. در حال حاضر، آنها مشغول کار برروی عنوان بعدی خود (Vampyr) هستند. این بازی نه Graphic Adventure است، نه Episodic و نه ماجراجویی. Vampyr یک نقشآفرینی بزرگ است. همچنین آنها داستان RM2 را نوشته اند و فقط منتظر تایید Capcom هستند. با این وضعیت، نسخه دوم LIS احتمالا در اواخر ۲۰۱۷ به بازار خواهدآمد. این عنوان قرار است داستانی متفاوت با نسخه اول داشتهباشد و ادامهای بر آن نیست.
LIS عنوانی بزرگ ولی کوتاه است که در همان وقت اندک، تاثیر خود را بر شما میگذارد. امسال اکثر بازیها با داستانی ضعیفتر از انتظار ظاهر شدند ولی LIS توانست داستانی قدرتمند ارائه دهد تا توجه همه را به خود جلب کند. گیمپلی بازی تفاوت بسیاری با عناوین Telltale دارد و سازندگان توانستهاند سبک جدیدی در گیمپلی ایجاد کنند. موسیقی و صداگذاری بازی فوقالعاده است و گرافیک هنری آن بینظیر. گرافیک فنی با اینکه بهخوبی دیگر عناوین نیست ولی بههیچ وجه شما را اذیت نخواهد کرد. LIS عنوانی بزرگ است که مورد کمتوجهی منتقدان قرار گفت ولی گیمرها استقبال بیسابقهای از این عنوان کردند. این بازی در استیم توانست نمره ۱۰ را بگیرد که در نوع خود عالی است. تجربه این بازی به همه شما توصیه میشود و اگر فکر میکنید با عنوانی ضعیف روبرو هستید، کاملا در اشتباهید. این عنوان برای PC ،PS4 و Xbox One بهصورت دیجیتالی منتشر شده و نسخه فیزیکی آن ۲۹ دی ۱۳۹۴ برای هر سه پلتفرم منتشرخواهدشد.